شعر ناقوسیه
آخوند ملا حسینقلى همدانى در یكى از سفرهاى خود، با جمعى از شاگردان به عتبات عالیات میرفت. در بین راه، به قهوه خانهای رسیدند كه جمعى از اهل هوى و هوس در آن جا میخواندند و پایكوبى میكردند. آخوند به شاگردانش فرمود: یكى برود و آنان را نهى از منكر كند.
بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهى از منكر توجه نخواهند كرد.
فرمود: من خودم میروم.
وقتى كه نزدیك شد، به رئیسشان گفت: اجازه میفرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟
رئیس گفت: مگر شما بلدى بخوانی؟
فرمود: بلی.
گفت: بخوان.
آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیهی حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ كرد:
لااله الا الله حقا حقا صدقا صدقا
معبودي به حق و شايسته پرستش جز خدا نيست. اين را بحق و راستي مي گويم .
ان الدنيا قد غرتنا شغلتنا و استهوتنا
به راستي که دنيا ما را فريفت و ما را به خود سرگرم نمود و سرگشته و مدهوش گردانيد.
يابن الدنيا مهلا مهلا يابن الدنيا دقا دقا
اي فرزند دنيا آرام ، اي فرزند دنيا در کار خود دقيق شو ، دقيق.
يابن الدنيا جمعا جمعا تفني الدنيا قرنا قرنا
اي فرزند دنيا (کردار نيک ) گردآوري کن ، گردآوردني . دنيا سپري ميشود قرن به قرن.
ما من يوم يمضي عنا الا اوهي رکنا منا
هيچ روزي از عمر ما نمي گذرد جراينکه پايه و رکني ازما را سست مي گرداند.
قد ضيعنا دارا تبقي و استوطنا دارا تفني
ماسراي باقي را ضايع نموديم وسراي فاني را وطن و جايگاه خويش ساختيم.
لسنا ندري ما فرطنا فيها الا لو قد متنا
ما آنچه را که در آن کوتاهي نموده ايم نمي دانيم مگر روزي که مرگ سراغ ما بيايد.
آن جمع سرمست از لذتهاى زودگذر دنیوی، وقتى این اشعار را از زبان كیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. به گریه در آمده و به دست ایشان توبه كردند.
یكى از شاگردان میگوید: وقتى كه ما از آن جا دور میشدیم، هنوز صداى گریه آنها به گوش میرسید.